پرندگان روی بام ...
پرندگانی که می خورید از خورده نانهایی که برایتان ریخته اند آدمکانی بر روی زمین ...
به کدامین گناه آنها را دم به دم می آزارید ؟
به کدامین گناه بر آنها این چنین می تازید ...
تکه نانی که از دهانشان در آورده اند تا شما بخوریدش در دهانتان است هنوز ...
از گرسنگی سیر شدند تا شما زنده بمانید ...
بالهایشان را به شما هدیه دادند تا پرواز کنید بر فراز آسمان ...
روی زمین زیستند تا شما پرواز کنید ...
به این فکرم که کاش مجرم بودند و محکوم می شدند ...
نفهمیدید تنها به خاطر شما به نزدیکی جرم هم نرفتند !!
اما باز هم نفهمیدید ...
نفهمیدید این آدمکان عادت دارند به این زندگی ...
عادت دارند به غربت... عادت دارند به تنهایی ...
چه تنهایی زیباتر از آنکه به خاطر شما باشد ...
ستاره ای کم نور
88.10.05