۱۳۸۸ آذر ۲۳, دوشنبه

گویا نمی توانی دقیقه ای سکوت کنی !!!


پروانه و کفشدوزک و قاصدک امروز به من سر زدند ...
هر کدامشون از پرواز با یاد عشق میگفتند و من به تماشا نشسته بودم ...
در گوششان گفتم ... به همه شان یک چیز را ...
.
.
.
با اینکه نشنیدند من چه در گوششان زمزمه کردم اما به آن چه من میخواستم عمل کردند ...
.
.
.
.
.
من در گوششان تنها سکوت را زمزمه کرده بودم !!



ستاره ای کم نور
88.09.23

۱۱ نظر:

  1. عشق بی معنیست ...
    نمیتوانی اثباتش کنی ...

    به دنبال معنایش نگرد که هیچ نمی یابی ...
    همین ...

    کاف.الف
    ---------------------

    تا انتهای عمر جاودانه می ماند ... اما سکوت سر پوشی بر آتشش است ...

    بیایید به احترام حضور جاودانه اش تا هست ... سکوت کنیم ...

    ---------------------

    به هیچ عنوان و تحت هیچ شرایطی گولم نزن ولی اگه زدی هیچوقت به روم نیار ...

    ---------------------

    گویا این روزها ابرهای باران زا آسمان را پر کرده اند ... هواشناسی اعلام کرده تا ابد باران می بارد ...

    ---------------------

    حتی ارزشم انقدر نیست که صدای شکستنم به آینه ی نشکسته برسد ؟

    ---------------------

    قطار جملات راه افتاده اما انگار فریادی از اعماق می خواند ... " سکوتت را نشکن ... دیر نمیشود ... تو اگر عاشق باشی زمان برایت بی معناست !"
    دلم آرام زمزمه میکند : عاشقم ولی طاقت ندارم نشنوم گرمای نفسش را پشت گوشم ...
    اما ... چَشم باز هم سکوت میکنم ...
    .
    .
    .
    .

    --------------------

    تا حالا کسی رو دوست داشتی ؟ اذیتش نکن تا میتونی خوب نگاش کن ...

    آروم برو نزدیکش ... در ِ گوشش بهش بگو دوسش داری ... یه جوری بگو که نفس ِ داغت به گوشش بشینه ...

    آروم دو تا دستاش رو توی دستات بگیر و ببوسش ... باز هم بهش بگو دوسش داری ...

    بیا عقب ... یه بار ِ دیگه نگاهش کن ... اینبار در آغوشت بگیرش ... و باز هم بهش بگو دوسش داری ...

    پاسخحذف
  2. عشق...عشق...و باز هم عشق
    این عشق از جون ما انسان ها چی میخواد
    ولم کنید بابا با این مفهوم انتزاعی(آخ جون درست نوشتم) عشق !

    ولی اساسا ، بدون عشق ما انسان ها چی بودیم!؟

    پاسخحذف
  3. عشق..................سسسسسسسس سکوت...

    پاسخحذف
  4. + قاصدك خبري آورده از "او" ؟
    - نه!
    + اما صداي پاي پروانگان روي گل هاي ابريشمي انگار خبر از " او "ست!
    - گاهي اشتباهي پروانه ها گام مي نهند بر خيال ِ گل ها!
    + صداي شاپرك ها و كفشدوزكان چي!!
    _ ....
    + آري قاصدك چه خبر آوردي؟!؟!
    *
    *
    صداي "او " مي آيد در آرامش سكوت ِ شبانه ي باران

    پاسخحذف
  5. هرم گرم نفس هايش را در ميان نفس هايم تكرار كردم
    ما هم نفس شديم اما.....
    فراموش كرد دوستت دارم را زمزمه كند!

    پاسخحذف
  6. فراموش کرد دوستت دارم را زمزمه کند ، شاید چون دوستم نداشت ... شاید چون من را تنها برای خودش می خواست نه برای خودم ... من را برای لذت بردن خودش می خواست نه لذت بردن من ... آری من هم لذت بردم اما انگار او من را در آن لحظه برای خودم نمی خواست برای تنم میخواست ...
    روحم آزردست ...

    پاسخحذف
  7. تنت!
    جسمي !!
    جسم ِ بي روحي!!
    اين ها تعريفي از من اند! نه " او "

    پاسخحذف
  8. مگر جسمش از آن کیست ؟
    روحت را به او بسپار جسم هم همراه می شود ...
    بی روح تن دادن به جسم حماقت است ...
    زیباست هنگامیکه اجسام پر روح ، بر هم بسایند ... همه ی دنیاست آن لحظه ...
    گرمای نفسی از جنس روح را شنیدن زیباست ...
    اما انگار ...
    ساییده شد جسمی بی روح بر دیواری از سنگ ...

    پاسخحذف
  9. چطور مي تونه تو اغوشي بره .. كـه حـــــــسـي نداره
    *
    مشكل ِ ما آدما اينه كه فراموش كاريم
    تا يكي ميره ..يكي ديگه رو درآغوش داريم

    پاسخحذف
  10. پروانه و کفشدوزک و قاصدک همه و همه از اوج میگویند ... از تو... از عشق ... از لبخند...

    سکوت ...سکوت...سکوت...و سکوت

    پاسخحذف
  11. چطور مي تونه تو اغوشي بره .. كـه حـــــــسـي نداره

    حس ... حس ...
    جسم ... ای کاش من می توانستم تمامی کوههای زمین را ریشه کن کنم ...
    ای کاش من میتوانستم تمامی دره ها را پر کنم ...
    تا این بلندی ها و دره ها من و تو و ما رو از روحمون دور نکنن ... تا ما آدما به روح و عشق و نفس گرم ایمان بیاریم ...
    تا ما بتونیم یک بار همدیگه رو در آغوش بکشیم بدون اینکه چیزی جز عشق ما را مجذوب هم کنه ...

    پاسخحذف