منتظر بودم که شاید نامم خوانده شود ... شاید به حضورم احتیاج باشد ...
گویا نبود ...
منتظر ماندم تا ببینم بین جسم و روح کدام انتخاب میشود ...
و او ( ....) را خواست ...
انتظار سر آمد ...
من ماندم و تنهایی و سرمایی که گویا خود را از انگشتان روی شیشه پنهان کرده بود ...
ستاره ی کم نور
88.09.25
گویا نبود ...
منتظر ماندم تا ببینم بین جسم و روح کدام انتخاب میشود ...
و او ( ....) را خواست ...
انتظار سر آمد ...
من ماندم و تنهایی و سرمایی که گویا خود را از انگشتان روی شیشه پنهان کرده بود ...
ستاره ی کم نور
88.09.25
عزیز ! به این فکر کن که شاید یه کم سواد بخواد متنت
پاسخحذفبخونه ! چرا انقدر سنگین نوشتی ؟
آیا میتوان تصور کرد جسم بی روح را؟
روح لطافتی دارد که نمیتوان با بعد جسمانی اثبات شود.
مهران یه حرف قشنگ بیان کرد(البته سم عزیز همه حرفهاش قشنگ است) که خدا میخواست روح را در جسم انسان بدمد که به دلیل لطافت روح و زمختی جسم نکمیشد و خدا روح را با موسیقی به جسم دمید.
به به! داش مهران چه سخنان گهر باری گفتند.
پاسخحذفخیلی زیبا بود این سخن مهران.
جسمش را خواهان بودم
پاسخحذفچون مي دانستم روحش از آن "او " ي ديگري است!
من " او " را مي خواستم و بس و "ا و" ، "او " را !!
و من در اين مثلث ، بي جان تقلا مي كردم از زير تجاوز ِ جسم ِ خالي اش نجات يابم!!!
اما بي فايده بود!!!
انتظار برای حضور...
پاسخحذفیا روحی برای ظهور...
روح ، یه بینهایت به بزرگی "او" به وسعت نگاهی پر معنا....
به شکل و طرح تک تک قطرات باران...
باران...،تو...و روح
------------------------------
آقا سعید ، مشهود جان من فداتون بشم. گوشاتون قشنگ میشنون و چشماتون قشنگ میبینن و...
سردی نگاهم از دور و خواستن بودنِ او، تلخی جدایی از روح تجربه ای ناگوار برای زیستن...بی روح...تجربه ای بس ناگوار
پاسخحذفو انتظار برای رهایی
اما سوالی در میان؟آیا "من" همان روح است یا این جسم؟