منو حالا نوازش کن ---- که اين فرصت نره از دست
شايد اين آخرين باره ---- که اين احساسه زيبا هست
منو حالا نوازش کن ---- همين حالا که تب کردم
اگه لمسم کني شايد ---- به دنياي تو برگردم
هنورم ميشه عاشق بود ---- تو باشي کاره سختي نيست
بدون مزر با من باش ---- اگرچه ديگه وقتي نيست
نبينم اين دمه رفتن ---- تو چشمات غصه ميشينه
همه اشکاتو ميبوسم ----ميدونم قسمتم اينه
تو از چشمای من خوندی ---- که از این زندگی خستم
کنارت انقدر آرومم ---- که از مرگ هم نمیترسم
تنم سرده ولی انگار ---- توی دستای تو آتیشه
خودت پلکامو میبندی ---- و این قصه تموم میشه
( سروش دادخواه متولد 22 آبان 1367)
دلتنگ حضور او ... (در ِ گوشی )
دلتنگم ... دلتنگ او ...
می گذرد لحظه ها به قدر سالیان بی او ...
می گذرد سالیان به قدر لحظه ای با او ...
بی او ...
یک ثانیه یک دم ...
( .... ) سکوت ...
.
.
.
.
واسه یک عمر دلتنگم ...
ستاره کم نور
88.09.07
-------------------------------------------------
دلتنگ حضور او ... (در ِ گوشی )
دلتنگم ... دلتنگ او ...
می گذرد لحظه ها به قدر سالیان بی او ...
می گذرد سالیان به قدر لحظه ای با او ...
بی او ...
یک ثانیه یک دم ...
( .... ) سکوت ...
.
.
.
.
واسه یک عمر دلتنگم ...
ستاره کم نور
88.09.07