۱۳۸۸ مهر ۴, شنبه

ساعت 23:30


قلبم دارد از جا کنده میشود
نوک انگشتانم یخ کرده
پشت گوشهایم داغ شده
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
ساعت 23:30



ستاره
88.7.3

۲ نظر:

  1. دستان يخ زده ات را به " او " بسپار
    او مي تواند گرمش كند
    *
    قلبت آرام آرام ، آرام خواهد گرفت
    مي دانم
    *
    *
    ما آدمميم ....رسم آدم ها فراموشي است
    اين را فراموش مكن
    بانوي غم
    .
    00:02

    پاسخحذف
  2. او ؟!
    .
    .
    .
    سالیان سال است اوهای مختلفی در زندگی دارم ... ولی هیچیک او نشدند برایم ...
    هیچیک نتوانستند سر کلاف قلبم را بیابند ...
    اما او ... فقط او توانست که سر کلافی را بیابد که قبلش کسی نتوانسته بود حتی به کلافم نزدیک شود
    *
    *
    دستم را به کسی نخواهم داد جز او ...
    قلبم آرام نخواهد گرفت جز با او ...
    *
    *
    ممکن است فراموش کنم که گفتی فراموش نکنم که فراموشی رسم آدمهاست ولی فراموش نمی کنم او را ...


    23:30
    2009.9.28

    پاسخحذف