۱۳۸۹ فروردین ۱۲, پنجشنبه

تو را دوست دارم ...


من تو رو دوست دارم ... تنهات نمی زارم
من تو رو این لحظه این دم ... از ته دلم می خونم ...
من تو رو دوست دارم ... تویی تنها آنچه دارم
من تو رو امروز همینجا ... واسه ی همیشه دارم ...

اون روزی که تو رو دیدم ... حتی فکرشم نداشتم ...
که یه روز دستای سردت ... یا که اون آغوش گرمت .. به روی قلب من وا شه
می دونم تو هم می دونی ... که این همه صبوریت ... باعث شد من و تو ما شه

من تو رو دوست دارم ... تو رو دوست دارم ...دیگه تنهات نمی زارم ...
من تو رو دوست دارم ... تو رو دوست دارم ... تو بدون که هستی آروم و قرارم ...



ستاره ی کم نور

۶ نظر:

  1. این عکس رو از کجا گیر آوردی ؟

    لیوان ولو شده روی میز ، آب(یا شایدم یه چیز دیگه!)
    از کف رفت دل لیوان
    و دوست داشتن
    ...؟

    نمیدونم !
    از تو بر میاد همه چیز رو به هیچ چیز ربط بدی

    پاسخحذف
  2. ساده ولی قشنگ بود کیان جان
    موفق باشی دوست خوبم.

    پاسخحذف
  3. دوست عزیز عالی بود
    هر چند نوشته گوشه صفحتونکمی آزارم داد، اما با این همه لذت بردم.
    اگه اجازه بدی می خوام با ذکر نام خودت، «شعر نمی نویسم» رو تو وبلاگم بذارم، به همراه لینک وبلاگت.

    پاسخحذف
  4. خیلی قشنگ بود
    ولی همیشه یادت باشه تا خوب تحقیق کنی و وقتی کسی را واقعا لایق دانستی روحت و تقدیمش کنی
    دوست دارم پسر گلم

    پاسخحذف
  5. دل ز دستم می رود....
    گاهی به نگاهی بر روی آب
    دل ز دستم می رود و انعکاس بودن تو را در این زلال آب می بینم پاکیت برکت زلالی این آب است

    پاسخحذف